ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

صحنه ی آخر یا اول زندگی !

خوابے آرام

عطر گلاب و تلاوت قرآن

خرما و حلوا

گلهایے پرپر

و مشتے خاک نرم

با آدمهایے بغض آلود

اگر دستے بزنے غسل واجب میشوے

اینها صحنه آخر زندگیست

یا صحنه اول شروعے دوباره است.


افسران - اینها صحنه آخر زندگیست...

بیست سال بعد ...

بیست سال بعد،
بابت کارهایی که نکرده‌ای بیشتر افسوس می‌خوری
تا بابت کارهایی که کرده‌ای ...!

بنابراین روحیه تسلیم‌پذیری را کنار بگذار !
از حاشیه امنیت بیرون بیا ...
جستجو کن ؛
بگرد ؛
آرزو کن ؛
و کشف کن ...

؟؟

ظاهر؟ باطن؟

بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می‌کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده‌بود پیش وی می‌رود. از وی می‌پرسد که «فضله‌ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش‌ام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.

بعد از این اتفاق بود که مرد علی‌رغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.

اگر گفتید این مرد کی بوده؟

.

.

.

.

.

http://s1.picofile.com/file/7461557953/Hosein_Panahi.jpg


هنگامی این سطرها را در زندگی‌نامه‌ی حسین پناهی می‌خواندم، خیلی جا خوردم. تازه فهمیدم چرا اینقدر بازی‌های این آدم، اینطور به دل و جان من می‌نشست.

روحش شاد به همان شادی که او برایمان به ارمغان می آورد.

شرط عاشقی ...


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم"

اگر روزی ...


اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی!


اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند!

اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست!

اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد !

ولی می تواند ...

ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ و خونریزی را بگیرد ،
شاید نتواند از مرگ یک کودک جلوگیری کند ،
ولی میتواند کاری کند که دنیا به آن فکر کند ...


ژان پل سارتر


از ته دل نوشت

مرگ بر اسراییل ......

آیا دنیای ما چنین نیست ؟؟؟


یک مرغ در مرغداری

فهمیده بود

که آب و دانه برای چیست ...

یک مرغ هم

به دیگران می نگریست

و در فکر چپاول دانه های آن ها بود ...