ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

یلدا نزدیک است ...

http://hw8.asset.lenzor.com/lp/12719859-4476-l.jpg

آسمان ، آبی تر ،

آب ، آبی تر ،
من در ایوانم ، رعنا سر حوض .
رخت می شوید رعنا .
برگ ها می ریزد.
مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است .
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست .
زن همسایه در پنجره اش ، تور می بافد ، می خواند .
من * ودا * می خوانم ،
 گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ،
مرغی ،
ابری .
آفتابی یکدست .
سارها آمده اند .
تازه لادن ها پیدا شده اند .
من اناری را ، می کنم دانه ، به دل می گویم :
خوب بود این مردم ، دانه های دلشان پیدا بود .
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم .
مادرم می خندد .
رعنا هم .

سهراب سپهری

http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif


http://hw8.asset.lenzor.com/lp/12312246-8517-l.jpg

دل نوشــــــته :

پایــــــــــــــــــیز نیـــــــز
گذشــــــــــــــــــ  ـــ ــــ ـــت
و
یک فصل کمتر ،
 فرصت برای زیســـــتن و عشــــق ورزیدن
داریم ...

چه سخت میگذرد وقتی نگذشتـــــه
و چقدر آسان میگـــــذرد وقتی که گذشته باشد دیگر ،
آب
 از سر ...

نگاهت را از من نگردان...
ای تنــــها ترین تنــــهایی که هیــــچگاه تنـــــهایم
نمیگذاری ...

"دوستت دارم خدای خوبم "
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif

خدا جونم ...


ایـن روزا مـیـگـذره

بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش..

مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش...

شـبـاشـم مـیـگـذره...بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش...بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش...

یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد...

یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش آب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا کـسـی صـداشـو نـشـنـوه...

یـه روز حـسـرت داشـتـیـم یـه روزم آرزو بـه دلـمـون گـذاشـتـن...

مـیـدونـم مـثـه مـنـم یـه شـبـایـی داشـتـیـد کـه از دسـه خـدا هـم کـاری بـر نـمـیـومـد...



http://s3.picofile.com/file/8212479434/IMG_20150909_192733.jpg


خدایا!

از بـد بودن آدمات شکایـت داشتـم به درگــاهت

امـا شکایتـم رو پس میگیـرم

من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بدی رو هم  تو خلـق کـردی ...
تا هـــــر وقت که دلـــــم گرفت از آدمات…نگاهـــــم به تـــــو باشه

با تـــــــو تنهایی معنا نداره

موندم تــــــــو رو نداشتم چی کار میکردم


دوستت دارم  خــــــــــدای    مــــــن


حرف هایی دارم از جنس سکوت ...


این بچه سرزمیـن من است ...


نیازندارد لباس مارک دار بپوشد...

همینطوری خوشتیپ ترین بچه دنیاست ...


http://photos01.wisgoon.com/media/pin/images/o/2014/7/4/1/1404422294558436.jpg


جالب نوشت

کرم دندانهایم را خورد …

از بس در قاب زندگی گفتم : سیب !


http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif


به مادر قول داده بود برمی گردد،

چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد،

لبخند تلخی زد و گفت:بچم سرش میرفت اما قولش نمی رفت!


http://8pic.ir/images/gawqjnwx0lbvf7quiyy7.jpg


زیبا نوشت

تلنگر کوچکی است باران، وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست


http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif


یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند ، نمی شود گفت ،

آدم را مسخره می کنند!

"بوف کور - صادق هدایت"


http://hw8.asset.lenzor.com/lp/13102294-8200-l.jpg




http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif



دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکرماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود


فروغ فرخزاد



واقعیت نوشت

با کیفیت ترین چیز تو زندگیمون درد بود چون هر چی کشیدیم پاره نشد..!


حرف هایی برای نگفتن ...


حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم

و حرف هایی هست برای نگــفتن….


حرف هایی که اصلا سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند

و سرمایه ی ماورائی هرکس حرف هاییست که برای نگفتن دارد

حرفهایی که پاره های بودن آدمی اند

و بیان نمیشوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند…



http://www.axgig.com/images/71071435120498657616.jpeg


http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif


 در شــــــهری به نام عشــــق کوهی است به نام محــــبت


 در این کــوه رودی است به نام صــــفا

 در این رود آبراهی میرود به نام وفـا

 ... سر انجام این آبراه به آبگیری میریزد به نــام وداع...



.... بگذار گریه کنم برای عاطفه ای که نیست


 و

 دنیایی که انجمن حمایت از حیوانات دارد

 اما انسان پا برهنه و عریان میدود...



 بگذار گریه کنم برای انسانی که راه کوره های

 مریخ را شناخته است اما هنوز

 کوچه های دلش را نمی شناسد...!!




http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif


.......

....

..

.

این همه از تاریکی بد نگویید

شما که فروش چراغ تان
به لطف همین تاریکی است

.

..

....

.........


شمس لنگرودی



حقیقت نوشت

آدما تا بخوان بهت نزدیک بشن بهت دروغ میگن...
وقتی میخوان برن....
راستشو میگن!! هه



http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif



من هیچ گناهی بزرگتر از این نمیشناسم

که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند ...



تفکر نوشت


دین امری زوری نیست؛ چنان که خداوند فرمود:


لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُمِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ


بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها(بقره،256)


 هیچ اجباری در دین نیست

راه درست از نادرست روشن شده است.

منتها هرکه از بت پرستی برگردد و به خدا ایمان بیاورد،

به دستگیره استواری چنگ زده است که هرگز نمی گسلد..!


بخدا بهشت زوری نمیشه!

با شلاق زدن روزه خوار و برخورد با بی حجاب چیزی درست نمیشه!

بعضی چیزا رو باید از ریشه درمان کرد ...

اما

افسوس ...





... .. .

همه میخواهند به بهشت بروند ولی کسی نمیخواهد بمیرد!


پیری و جوانی پی هم ، چون شب و روزند


ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم !


سعدی


واقعیت نوشت

سالهـاست که کفه ترازویـم
تــعادل نـدارد !
دسـت خالـی…!
دل پـُـر



http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif



من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم

چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام
همه به خودم مربوط است
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و از زندگی لذت ببر
چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟
آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند

احمد شاملو




http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif

مـهم نیس چـقـد هزینه کـنـی..

وقتـی می خـوای کـودکـی رو خوشـحـال کنـی
گـرفتـن هدیه هر چـند کوچیـک واسشون دنیاس
هـرکـسی مـی تونه در هـر زمانـی پـدر و مـادر باشه بـرای اونـی کـه ندارتشون


http://wall.rangirangi.com/wp-content/uploads/2015/10/e0180f82c6c5273050a86a282a597872.jpg


حقیقت نوشت

قاصدکی روی سنگ فرش خیابان در انتظار یک دست ؛یک فوت ؛
این همه رهگذر ....
کسی پیامی ندارد برای مخاطبی ؟؟!!



http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif

فرشته ی سیبیلو روزت مبارک :)

در زندگی؛

آدم هایی هستند که سهمیه مان را برمیدارند و میخورند

و آنچه میماند برایمان اندکی است؛

این آدمها طلا هستند و بالاتر از آن !

پدر را میگویم و مادر را ،

وقتی غم و غصه هایمان را میخورند

و با دعا و راهنمایی هایشان

غم و غصه ای برای خوردن برایمان باقی نمی گذارند...

آری، بعـدِ از دست دادنشان است که

حجم عظیم غم ها در سفره ی زندگی

خود را نمایان

و چشمانمان را بارانی بارانی بارانی می سازد ...


http://up.aemqom.ir/up/aemqom/Pictures/perad-ali/babol-105.gif


سالروز تولد حضرت عـلـــی علیه السلام  و روز مــرد و پـدرمبارک


http://axgig.com/images/84587985525733223754.jpg



همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

 که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

 ولی پدر ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

 خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرف هاست

 فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …


قدر فرشته های سیبیلو رو بدونید 



http://zibasazi.ir/fa/media/k2/galleries/5540/3%204%2004.jpg

میخواستم بفهمم ...



عمری را تلف کردم

تا بفهمم ، فهمیدن همه چیز لازم نیست . . .


http://taghanak.persiangig.com/poem/Man_pir_shodam.jpg



همیشه میگیم خوبه انسان تو واقعیت زندگی کنه ، ولی یه وقتایی بهتره فراتر از واقعیت رو هم ببینه.دیدنش به ما کمک می کنه که بتونیم واقعیت رو بشناسیم.واقعیت یه وقتایی تو گذشته خلاصه میشه.یعنی تو ورق زدن گذشته

و شاید همین ورق زدن هاست که انسان رو به امید سوق میده.............


پیرزنی هفتاد و نه ساله را می بینم که در کنار شومینه ، روی یک صندلی ننویی نشسته و با کامواهای رنگارنگ می بافد...

گاهی صدای چرق چرووق هیزم و رقص شعله های پر شور ، او را متوجه خود می کند..زیباست !


 ویترینی با فاصله ی چند متری او ،  به دیوار تکیه داده .. این ویترین آرزوها و رویاهاست ..آرزوها و رویاهایی که رنگ و بوی عتیقه به خود گرفته ..و هر کدام از عتیقه های این ویترین ، آلبومی از خاطرات راپیش رویش می گشاید

 لحظه ها مرحوم شدند.. و تشییع زمان چه بار سنگینی است بر دوش انسانی که می فهمد ...


انگار همین دیروز بود که با کاموای رنگارنگ ذهن ، خیال های رنگین کمانی می بافت که برای تن عمل ،بسیار گشاد بود.
 اما حس نرمی داشت.. و قند را در دل آب می کرد ،این  بافتن ها و ساختن ها.


و حالا ، همین امروز است و سالیان برایش دست تکان دادند و رفتند..
تنها برایش همین ویترین مانده با چیدمانی از آرزوها....رویاها..خوش بینی ها ... سادگی ها و گول خوردن ها..زود باوری ها.. مهر ورزی ها ...دست و پا چلفتی ها..حساسیت ها و تنبلی ها..شوق ها و گریه ها ..از دست دادن ها .. حماقت ها خواستن ها و نرسیدن ها ..شگفتی ها و غیر منتظره ها ..سکوت ها و غوغاها...شکستن ها.. تنهایی ها...

 بودنهایی که نباید باشند.. و نبودن هایی که باید می بودند .. و ضربه هایی از این هر دو.
 حق ها و ناحق هایی که بر او روا داشتند ... و آه و افسوس ها..


اما باعث ارزشمندی این ویترینِ عتیقه این است که ، بدی ..سیاهی ..شیادی..دروغ و ریا..خباثت..بی رحمی و پستی..
آن را کدر و غبار گرفته نساخته است..
پیوسته می درخشد ..چون اصل است..
پیرزن به صندلی تکیه  می دهد..صندلی اورا در آغوش گرفته و آرام آرام تکان می دهد.. .
چشم هایش را می بندد  ،
آتش زیبا و پر شور حالا به خاکستری پاک و نرم تبدیل شده است...