ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
عمری را تلف کردم
تا بفهمم ، فهمیدن همه چیز لازم نیست . . .
همیشه میگیم خوبه انسان تو واقعیت زندگی کنه ، ولی یه وقتایی بهتره فراتر از واقعیت رو هم ببینه.دیدنش به ما کمک می کنه که بتونیم واقعیت رو بشناسیم.واقعیت یه وقتایی تو گذشته خلاصه میشه.یعنی تو ورق زدن گذشته
و شاید همین ورق زدن هاست که انسان رو به امید سوق میده.............
پیرزنی هفتاد و نه ساله را می بینم که در کنار شومینه ، روی یک صندلی ننویی نشسته و با کامواهای رنگارنگ می بافد...
گاهی صدای چرق چرووق هیزم و رقص شعله های پر شور ، او را متوجه خود می کند..زیباست !
ویترینی با فاصله ی چند متری او ، به دیوار تکیه داده .. این ویترین آرزوها و رویاهاست ..آرزوها و رویاهایی که رنگ و بوی عتیقه به خود گرفته ..و هر کدام از عتیقه های این ویترین ، آلبومی از خاطرات راپیش رویش می گشاید
لحظه ها مرحوم شدند.. و تشییع زمان چه بار سنگینی است بر دوش انسانی که می فهمد ...
انگار همین دیروز بود که با کاموای رنگارنگ ذهن ، خیال های رنگین کمانی می بافت که برای تن عمل ،بسیار گشاد بود.
اما حس نرمی داشت.. و قند را در دل آب می کرد ،این بافتن ها و ساختن ها.
و حالا ، همین امروز است و سالیان برایش دست تکان دادند و رفتند..
تنها برایش همین ویترین مانده با چیدمانی از آرزوها....رویاها..خوش بینی ها ... سادگی ها و گول خوردن ها..زود باوری ها.. مهر ورزی ها ...دست و پا چلفتی ها..حساسیت ها و تنبلی ها..شوق ها و گریه ها ..از دست دادن ها .. حماقت ها خواستن ها و نرسیدن ها ..شگفتی ها و غیر منتظره ها ..سکوت ها و غوغاها...شکستن ها.. تنهایی ها...
بودنهایی که نباید باشند.. و نبودن هایی که باید می بودند .. و ضربه هایی از این هر دو.
حق ها و ناحق هایی که بر او روا داشتند ... و آه و افسوس ها..
اما باعث ارزشمندی این ویترینِ عتیقه این است که ، بدی ..سیاهی ..شیادی..دروغ و ریا..خباثت..بی رحمی و پستی..
آن را کدر و غبار گرفته نساخته است..
پیوسته می درخشد ..چون اصل است..
پیرزن به صندلی تکیه می دهد..صندلی اورا در آغوش گرفته و آرام آرام تکان می دهد.. .
چشم هایش را می بندد ،
آتش زیبا و پر شور حالا به خاکستری پاک و نرم تبدیل شده است...