-
یلدا نزدیک است ...
جمعه 27 آذر 1394 20:31
آسمان ، آبی تر ، آب ، آبی تر ، من در ایوانم ، رعنا سر حوض . رخت می شوید رعنا . برگ ها می ریزد. مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است . من به او گفتم : زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست . زن همسایه در پنجره اش ، تور می بافد ، می خواند . من * ودا * می خوانم ، گاهی نیز طرح می ریزم سنگی ، مرغی ، ابری . آفتابی یکدست ....
-
خدا جونم ...
چهارشنبه 25 شهریور 1394 23:05
ایـن روزا مـیـگـذره بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش.. مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش... شـبـاشـم مـیـگـذره...بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش...بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش... یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد... یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش آب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا...
-
حرف هایی دارم از جنس سکوت ...
چهارشنبه 25 شهریور 1394 16:03
این بچه سرزمیـن من است ... نیازندارد لباس مارک دار بپوشد... همینطوری خوشتیپ ترین بچه دنیاست ... جالب نوشت ♣ کرم دندانهایم را خورد … از بس در قاب زندگی گفتم : سیب ! به مادر قول داده بود برمی گردد، چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد، لبخند تلخی زد و گفت: بچم سرش میرفت اما قولش نمی رفت! زیبا نوشت ♣ تلنگر کوچکی است...
-
حرف هایی برای نگفتن ...
دوشنبه 25 خرداد 1394 13:28
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی هست برای نگــفتن…. حرف هایی که اصلا سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند و سرمایه ی ماورائی هرکس حرف هاییست که برای نگفتن دارد حرفهایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمیشوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند… در شــــــهری به نام عشــــق کوهی است به نام محــــبت...
-
همه میخواهند به بهشت بروند ولی کسی نمیخواهد بمیرد!
دوشنبه 18 خرداد 1394 10:59
پیری و جوانی پی هم ، چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم ! سعدی واقعیت نوشت ♣ سالهـاست که کفه ترازویـم تــعادل نـدارد ! دسـت خالـی…! دل پـُـر … من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم چاقم,لاغرم, قد بلندم,کوتاه قدم, سفیدم,سبزه ام همه به خودم مربوط است مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن...
-
فرشته ی سیبیلو روزت مبارک :)
سهشنبه 8 اردیبهشت 1394 22:10
در زندگی؛ آدم هایی هستند که سهمیه مان را برمیدارند و میخورند و آنچه میماند برایمان اندکی است؛ این آدمها طلا هستند و بالاتر از آن ! پدر را میگویم و مادر را ، وقتی غم و غصه هایمان را میخورند و با دعا و راهنمایی هایشان غم و غصه ای برای خوردن برایمان باقی نمی گذارند... آری، بعـدِ از دست دادنشان است که حجم عظیم غم ها در...
-
میخواستم بفهمم ...
جمعه 28 فروردین 1394 14:12
عمری را تلف کردم تا بفهمم ، فهمیدن همه چیز لازم نیست . . . همیشه میگیم خوبه انسان تو واقعیت زندگی کنه ، ولی یه وقتایی بهتره فراتر از واقعیت رو هم ببینه.دیدنش به ما کمک می کنه که بتونیم واقعیت رو بشناسیم.واقعیت یه وقتایی تو گذشته خلاصه میشه.یعنی تو ورق زدن گذشته و شاید همین ورق زدن هاست که انسان رو به امید سوق...
-
زندگی ...
یکشنبه 23 فروردین 1394 13:12
شب آرامی بود می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ، زندگی یعنی چه !؟ مادرم سینی چایی در دست ، گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من خواهرم ، تکه نانی آورد ، آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ، به هوای خبر از ماهی ها دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت و به لبخندی تزئینش کرد هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم پدرم دفتر...
-
روز مادر از هم اکنون مبارک ...
سهشنبه 18 فروردین 1394 20:58
از مرگ نمی ترسم من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم ... آدمها ... : ... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند . ... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند. ... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند ! وقتی مریض میشدی و پزشک ازت...
-
زیاد سخت نگیریم ...
چهارشنبه 6 اسفند 1393 22:27
ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ ! ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑــﮕﯿـﺮﯾـــﻢ، ﺭﻫــﺎ ﮐﻨﯿــﻢ، ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ. ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ … ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـــﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ … ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫــﺎﯾﻤــﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑــﺪﻫــﮑﺎﺭﯾــــﻡ! ﺯﻧــــﺪﮔــﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﯾﺪ… فرصتی نیست تا عکسی ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ...
-
قشنگ است ... !!
دوشنبه 27 بهمن 1393 21:47
... زیر تاریکیِ شب دیدنِ مهتاب قشنگ است چه خیالی است اگر بال ندارم حس پرواز که هست حس پرواز قشنگ است! ب همه مهر بورزید دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی بوسه هم حس قشنگی است بوسه بر دست پدر بوسه بر گونه ی مادر لحظه حادثه بوسه قشنگ است بفشارید به آغوش عزیزان پدر و مادر و فرزند به خدا گرمی آغوش قشنگ است.. نزنید سنگ به...
-
وابستگی یا دلبستگی .. ؟
چهارشنبه 22 بهمن 1393 13:21
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟ "ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ "ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ… ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ...
-
خدایا ...
دوشنبه 13 بهمن 1393 16:00
خدایا ؛ دلم به سان قطب نماست؛ وقتی عقربه اش به سمت تو می ایستد؛ آرام می شود ...!! اَز آدمہا بگـــ ـــذر دلتـ ـ ـ را گنده تــ ـر ڪـטּ ناراحتـ ـ ـ ـ ایـטּ نبــــ ــاش ڪہ چرا جاده ے رفاقتـ ـ ـ ـ با تو همیشہ یڪ طرفہ اَستـ ـ ـ ـ مہم نیستـ ـ ـ ـ اگر همیشہ یڪ طرفہ اے شاد باش ڪہ چیزے ڪم نگذاشتہ اے و بدهڪار خودتـ ـ ـ ، رفاقتتـ...
-
سلامی دوباره ...
پنجشنبه 9 بهمن 1393 21:43
یک رود در آن واحد همه جا هست در سرچشمه ؛ در دهانه دریا؛در حال جریان درآبشار؛در اقیانوس و در کوهستان برای رود فقط زمان حال وجود دارد نه سایه ایی از گذشته برآن است و نه آینده ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻳﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺮﻭﺯ امروزمان را گذراندیم برای فردا و فردایمان ﺩﻳﺮﻭﺯﻱ ﺩﻳﮕﺮ !! ﭘﺲ ﮐﯽ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ ؟؟؟ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ … ﻫﻤﯿﻦ...
-
شرح دل ...
شنبه 13 دی 1393 16:41
... چیز زیادی از سال جدیدی که انگار همین دیروز بود فرا رسیدنش را جشن میگرفتیم ، نمانده است ... سال 93 نیز همچون سال های دیگر با خوبی ها و بدی هایش در حال گذر است ...گاهی هست که آدم دلش می خواهد فارِغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشی های عقلایی ایجاب می کنه حرف دلش را بزند و حرف دل یعنی آن حرفی که بیش از همه مستحق است...
-
ای خدای مهربون ...
یکشنبه 7 دی 1393 14:14
سر تا پایم را که خلاصه کنند می شود مشتی خاک …! که ممکن بود ؛ خشتی باشد در دیوار یک خانه ! و یا شاید خاکی در گلدان ! یا حتی غباری بر پنجره … ! اما مرا از این میان برگزید برای نهایت شرف… برای انسان بودن … و پروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به : نفس کشیدن … شنیدن … فهمیدن … احساس کردن … و من مشتی از خاکم که خدایم...
-
دل نوشته ها
شنبه 29 آذر 1393 15:05
نگذارید گوش هایتان گواه چیزی باشد که چشم هایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده.. " صادقانه زندگی کنید " ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم... ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم… با یه چشم بهم زدن فصل پاییزم داره کوله بارشو می بنده که بره ؛ بیایید قدر لحظه ها رو...
-
یک فنجان امید ... نوش جان
یکشنبه 23 آذر 1393 22:36
اگر به موفق ترین آدم های تاریخ بنگرید یک وجه مشترک در میان همه ی آنها پیدا می کنید: آن ها از جواب رد نمی هراسند، پاسخ منفی را نمی پذیرند، اجازه نمی دهند هیچ عاملی آنان را از عملی کردن نظرها و هدف هایشان باز دارد..! به قول یکـ♥ـی: "یا راهی خواهم ساخت یا(!) راهی خواهم ساخت"…! زندگی بدون عشق مثل دشتِ بی باران...
-
چند مطلب برای دلم ...
یکشنبه 23 آذر 1393 18:19
× اگر من نگــ ــرش و طــ ـــرز فکرم را کنترل نکنم، او مرا تحـــت کنـ ـتـ ـرل خود درخواهـــد آورد ... × تلخ نوشت ♣ تو نیستی خاطراتت ضعیف گیر آورده اند . . . مشت می کوبم بر در .. پنجه می سایم بر پنجره ها ... من دچار خفـــقــانم خفـــقـــان ... من به تنـــگ آمده ام از همه چیز ... بگذارید هـــواری بزنم ... آی ... با شما...
-
سر بر شانه ی خدا ...
یکشنبه 16 آذر 1393 13:24
سر بر شانه ی خدا بگذار تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت... به رقص درآیی... قصه ی عشق ، انسان بودن ماست ، اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست ، سرت را بالا بگیر و لبخند بزن × فهمیدن احســاس × کار هر آدمی نیست! شخصی می گفت: «من سی سال دارم.» بزرگی به او خرده گرفت و گفت: «نباید بگویی سی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذر 1393 21:40
نه از مهر و نه از کین می نویسم نه از کفر و نه از دین می نویسم دلم خون است می دانی برادر دلم خون است از این می نویسم ... (قیصر امین پور) آلوارو مونرو ماتادور معروف اسپانیایى وقتی فهمید که حیوان نمى خواهد با او بجنگد، در گوشه ای ازمیدان نشست و شروع به گریستن کرد او فهمید این حیوان با چشمان اشکبارش « صلح » را جستجو می...
-
چند حرف جالب ....
یکشنبه 9 آذر 1393 19:44
گرگ، شَن گول را خُورده است گرگ، مَن گول را تکه تکه می کند بلند شو پسرم! این قصه برای نخوابیدن است...! ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم، ولی به دنبال لذت بردن می گردیم باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن، لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم ! ******************************************************************************...
-
گهواره ی سرخ
دوشنبه 3 آذر 1393 22:29
سلام به دوستان و بازدیدکنندگان عزیز این داستان کوتاه رو برای مسابقه ی ادبیات داستانی بسیج نوشته بودم. توی جشنواره ی نقد هم مطرح کردم این اثر رو و خدا رو شکر با چند تا نقد سازنده تونستم برخی از ضعف هام رو برطرف کنم. اگه امکانش بود ممنون میشم وقت با ارزشتونو برای چند دقیقه در اختیار من بزارید و با خوندن داستان این حقیر...
-
یک عمل درست بهتر از هزار نصیحت است ...
چهارشنبه 28 آبان 1393 18:17
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم . دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند!!! دوست...
-
دست نوشته ای ناچیز و بی محتوا از بنده ای کوچک ...
سهشنبه 13 آبان 1393 21:27
سلاااااااام سلااااااااااامی به رنگ عاشورا به رنگ سیاه دل هامون توی این روزا سلامی به سرخی خون آدمای با شرفی که توی واقعه ی کربلا خونشون ریخته شد شهید شدن چون مرگ سرخ رو به زندگی ننگین ترجیح داده بودن ... آره بچه ی شیعه با توام فقط اسمت شیعه نباشه یا حسین گفتن هنر نیس عزیز من،با حسین بودن هنره ... آره اینطوریاس استاد...
-
زغال و الماس...آب و خاک...
پنجشنبه 8 آبان 1393 15:33
گیله مرد میگفت : قیمتت رو " نیت و عملت " مشخص میکنه؛ کربنی که بتونه سیاه کنه و بسوزونه، ذغال، و کربنی که نور رو بتابونه و بدرخشه، الماسه ؛ بله قیمت گذاری آدمها بر روی خودشون و به دست خودشونه … آب، نجوا کرد: «صاف و ساده باید زیست. باد هم آواز داد: «آزاده باید زیست.» آتش، از معراج کردن، نعره گلگون کرد؛ خاک هم...
-
یا حســــــــین !! (مد روزِ)
دوشنبه 21 مهر 1393 13:06
آقــــــــــــــــــــــــــــــــا !!!
-
ستاره ها ...
دوشنبه 21 مهر 1393 12:58
ستاره های دیروز *** ستاره های امروز
-
تو میتوانی مثل من بمیری ؟؟؟
پنجشنبه 10 مهر 1393 17:59
من سالهای سال مُردم تا اینکه یک دم زندگی کردم تو می توانی یک ذره یک مثقال مثل من بمیری؟ قیصر امین پور با ربط نوشت ♣ من برای این همه درد کافی نیستم! انسیه شادمهر
-
نفهمی بد دردیست ...
پنجشنبه 10 مهر 1393 17:56
پزشکان اصطلاحاتی دارند که ما نمی فهمیم .. ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند .. نفهمی بد دردی است .. خوش بحال دامپزشکان ... اکبر اکسیر تلخ نوشت ♣ دیشب روباهی خودکشی کرد،،، حیله گری انسانها کلافه اش کرده بود