از مرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم ...
آدمها ... :
... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند .
... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند.
... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند !
وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
همیشه منتظر مادرت میشدی و جواب دادن رو به اون می سپردی ؛
چرا که میدونستی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری و حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
روز مادر مبارک
اگر 4 تکه نان خوشمزه باشد و شما 5 نفر باشید، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است...
تا هست قدرش را بدانید ...
زود میگذرد ایام ...
روی مرز باریکی قدم میزنم...
و من گریختــه ام؛
و در پــی من صیــادها؛
و فـرا رویـم دام ها؛
یا
ضامــن آهـــو؛
من یقیـــن دارم دستان تـــو تنهــا سهم آهـــو نیست ...
تــو را آرزو نخــواهم کــرد
تــــو را لحظه ای خــواهم پذیرفتــــ که خودتـــــ بیــایـــی
با دل خـــودتـــ
یادت هست مادر!؟
اسم قاشق را گذاشتی :هواپیما...قطار...کشتی....تایک لقمه بیشتربخورم
یادت هست مادر!؟شدی خلبان...ملوان...لوکوموتیوران
میگفتی بخور تابزرگ بشی خانوم طلا بشی
ومن عادت کردم هرچیزی رابدون آنکه دوست داشته باشم قورت دهم
حتی بغض های نترکیده ام را
گاهی دلتـــ بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما
سکوتــــ می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلتـــــ نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری
وحال هم که...
گاهی فقط دلتــــ میخواهد زانو هایت را تنگ درآغوش بگیری وگوشه ای گوشه ترین گوشه ای!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنــی...
گاهی چقدر دلتــ برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیــــری...
شاید از خودتـــــــ!!!