ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

همه میخواهند به بهشت بروند ولی کسی نمیخواهد بمیرد!


پیری و جوانی پی هم ، چون شب و روزند


ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم !


سعدی


واقعیت نوشت

سالهـاست که کفه ترازویـم
تــعادل نـدارد !
دسـت خالـی…!
دل پـُـر



http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif



من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم

چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام
همه به خودم مربوط است
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و از زندگی لذت ببر
چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟
آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند

احمد شاملو




http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif

مـهم نیس چـقـد هزینه کـنـی..

وقتـی می خـوای کـودکـی رو خوشـحـال کنـی
گـرفتـن هدیه هر چـند کوچیـک واسشون دنیاس
هـرکـسی مـی تونه در هـر زمانـی پـدر و مـادر باشه بـرای اونـی کـه ندارتشون


http://wall.rangirangi.com/wp-content/uploads/2015/10/e0180f82c6c5273050a86a282a597872.jpg


حقیقت نوشت

قاصدکی روی سنگ فرش خیابان در انتظار یک دست ؛یک فوت ؛
این همه رهگذر ....
کسی پیامی ندارد برای مخاطبی ؟؟!!



http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/323.gif

زندگی ...


http://s6.picofile.com/file/8182124050/92cqoqj84q8abibamh.jpg



شب آرامی بود

می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،

زندگی یعنی چه !؟

مادرم سینی چایی در دست  ،

گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من

خواهرم ، تکه نانی آورد ،

آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،

به هوای خبر از ماهی ها

دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت

و به لبخندی تزئینش کرد

هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم

پدرم دفتر شعری آورد ،

تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،

و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین  

با خودم می گفتم :

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست

زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا ، جاری ست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم

قصه آمدن و رفتن ما تکراری است

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

زندگی ، جمع طپش های دل است

زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است ،

که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد

و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست

شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،

شعله ی گرمی امید  تو را ، خواهد کشت

زندگی ، درک همین اکنون است

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست

زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است

روح از جنس خدا

و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا

زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند

زندگی ، رخصت یک تجربه است

تا بدانند همه ،

تا تولد باقی ست

می توان گفت خدا امیدش

به رها گشتن انسان ، باقی است

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،

در نبندیم به نور

 در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل ، برگیریم ،

رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

سهم من ، هر چه که هست

من به اندازه این سهم نمی اندیشم

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست

شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

زندگی شاید ،

شعر پدرم بود ، که خواند

چای مادر ، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست

لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد ،

                  قدر این خاطره را ، دریابم ...



---استاد سهراب سپهری---

دل نوشته ها

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/68.gif

نگذارید گوش هایتان گواه چیزی باشد که چشم هایتان ندیده،
نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم...

ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم…




با یه چشم بهم زدن فصل پاییزم داره کوله بارشو می بنده که بره ؛

بیایید قدر لحظه ها رو بیشتر بدونیم و از کنار هم بودن لذت ببریم…
تو این روزای سرد پاییزی
قوری دلتون پر از چای خوشرنگ
طاقچه فکرتون پر از گلدونای شمعدونی رنگارنگ
سبد دستاتون لبریز از انارهای سرخ و خرمالوهای نارنجی قشنگ
عطر نرگس دل آرای زندگیتون
و ترنم باران، برکت عمرتون
آخرین شنبه ی پاییزی تون بخیر و شادی ♥♥♥




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/48.gif

وقتى گرسنه اى،یه لقـــمه نون خوشبختیه ..
وقتى تشنه اى،یه قــــطره آب خوشبختیه ..
وقتى خوابت میاد،یه چــــرت کوچیک خوشبختیه …
خوشبختى یه مُشتى از لحظاته … یه مشت از نقطه هاى ریز،که وقتى کنار هم قرار مى گیرن،یه خط رو میسازن به اسم زندگى

♥.....قدر خوشبختى هاتونو بدونید …..♥





هر چــــقدر هم که ضعیف باشی ….
گاهی اوقات می توانی برای کسی تکــــیه گاه باشی ...

نیازی نیست که بهتر از بقیه باشی ...

فقط برای شخص درستی بهترین باش....

همین کافیســــــ ـــــ ـــتــــــ ...




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/48.gif


هر سکوتی نشان از ضعف نیست ..
دانشجویی میگفت:
استاد آقایی داشتیم که همیشه ساعت دخترانه دستش بود
و ما همیشه به او میخندیدیم..
تا اینکه مشخص شد اون ساعتِ تنها دخترش بوده که اونو از دست داده بود…
خیلی ها هستند که سکوت اختیار میکنند
تا کسی را جریحه دار نکنند؛
دلهایی هست که درد میکشند اما دم نمیزنند
چون درد دارند و حرف زدنشان دردشان را بیشتر میکند؛
پس سپاس کسانی را که قبل از عرض پوزش ،ما را معذور میدانند …
و سپاس کسانی را که
در مقابل تمام عیب های ما سکوت اختیار میکنند و تنها لبخند میزنند ♥


http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/95.gif




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/63.gif

چند مطلب برای دلم ...


× اگر من نگــ ــرش و طــ ـــرز فکرم را کنترل نکنم، او مرا تحـــت کنـ ـتـ ـرل خود درخواهـــد آورد ...×


تلخ نوشت

تو نیستی

خاطراتت ضعیف گیر آورده اند . . .



مشت می کوبم بر در ..
پنجه می سایم بر پنجره ها ...
من دچار خفـــقــانم خفـــقـــان ...
من به تنـــگ آمده ام از همه چیز ...
بگذارید هـــواری بزنم ...
آی ...
با شما هستم ...
این درها را بــــ   ـــــا ز کنید ...


فریدون مشیری







گفتمش نقاش را ، نقشی بکــش از زنـــ ـــدگی ...

 ... با قلم نقش حــ ـبابی بر لب دریا کشید !!


دعا نوشت

خـــــدایا هرکه هستم هرچه هستم

به یک لحظه فـــدای مـــ ــادرم کن ...




×گاهی زنـــ ـــدگی کردن بیشتر شهامت می خواهد تا این که خودت را خـــلاص کنی×


 آلبر کامو



حقیقت نوشت


: لازمه ی قدر دانی

از داشته هایتان

 گاهی از دست دادن آنها است . . .



یک عمل درست بهتر از هزار نصیحت است ...

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت :
 شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد :

تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند!!!




دوست دارم جوانه باشم!
جوانه‌ها هم عالمی دارند!
چقدر پرحرارت و پرامید رشد می‌کنند،انگار نه انگار که مشکلاتی هم هست،که باغبانی هست که ممکن است آنها را حتی به “خیر” از شاخه جدا کند!
زیباتر از این هم هست؟!
زیباتر از یک شروع تازه؟!
زیباتر از جوانه “بودن”؟!
پرامید بودن؟!
کسی چه می‌داند!
شاید چند هفته بعد آن‌قدر رشد کنم که سایه‌ای برای آسایش دیگران باشم!
دوست دارم جوانه باشم!
روزتان پر از سرسبزی و رویش!



معلمم گفت : زندگی را تعریف کن…
گفتم..زندگی تعریف کردنی نیست…
ناراحت شد و نمره ام را صفر داد…
سالها بعد که او را دیدم که پیر شده بود و عصا به دست راه می رفت …
جلو رفتم و گفتم : زندگی را تعریف کن، آرام خندید و گفت نمره ات بیست …
زندگی را باید زیست!!!…
ساده ترین کار جهان این است که خودت باشی ...
و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند ...

دست نوشته ای ناچیز و بی محتوا از بنده ای کوچک ...

سلاااااااام


 سلااااااااااامی به رنگ عاشورا به رنگ سیاه دل هامون توی این روزا سلامی به سرخی خون آدمای با شرفی که توی واقعه ی کربلا خونشون ریخته شد شهید شدن چون مرگ سرخ رو به زندگی ننگین ترجیح داده بودن ... آره بچه ی شیعه با توام فقط اسمت شیعه نباشه یا حسین گفتن هنر نیس عزیز من،با حسین بودن هنره ... آره اینطوریاس استاد شریعتی درست گفتن به مولا : حسین بیشتر از این که تشنه ی آب بود،تشنه ی لبــــــــــیـــــــــکـــــ بود ... دوسای گلم داداشا و آبجیای من شاید بگید این پسره با این سن و تجربه ی کم اومده اینجا داره از خودش حرف میبافه و مثه بعضیا میخواد نصیحت کنه ولی نه .... من خوب میدونم نسل جوونی که خودمم جزوشم از نصیحت بیزاره باید ایرادای خودمونو قبول کنیم خوب ... ولی عزیزان من آیا بنظرتون واقعا این درسته ؟؟؟؟ اینکه بی توجه باشیم به همه چیز به اعتقاداتمون به زندگیمون به گذشته امون حتی به آیندمون ؟؟؟؟


به اون مهربونی که بالاسرمونه قسم این طور نیس ... توی زندگی باید یه هدفی داشه باشی و با دل و جون برا رسیدن بهش تلاش کنی حالا یکی هدفش مادیاته یکی معنویات یکی هم بی تفاوت به همه چیز فقط شبش رو روز میکنه ...


می دونید اگه این زندگی رو یه بازی یا اصن یه فیلم در نظر بگیریم ما میشیم بازیگرای این فیلم که خدا کارگردان اونه ... خدای عزیز به هر کس یه نقشی داده توی این فیلم ... به یکی نقش آسون به یکی سخت ... یکی رو توی بهترین شرایط آفریده بهش هر چی داده پس در قبالش ازش انتظاراتی هم داره صد در صد ... حالا توجه کنید به کسی که نقشش سخته ... خدا اونو توی این فیلم جایی گذاشه که باید برای زنده موندنش تلاش کنه و خودش به ذهنیات و آرزوهاش جامه ی عمل بپوشونه ....


الان این دو نفر نقشِشونو توی این فیلم تموم کردن و رفتن پیش خدا که فیلمی رو که بازیگرش بودن تحت کارگردانی خدا ببینن .... بنطرتون کدوم یکی از بازیگرا اگه نَقشِشونو خوب بازی کرده باشن بیشتر قابل تحسین و تشکر هسن ؟؟؟

اونی که نقش آسونی داش و هر چی براش اماده بود یا اونی که باید خودش می ساخت تا زنده بمونه ؟؟؟


معلومه که نفر دوم اگه بازیش رو توی این فیلم به نحو احسن انجام بده خیلی خیلی بیشتر لایق تشویق و قدر دانیه


هدفم از این حرفا فقط یه چیز بود : اگه خدا بهت نقش سخت رو داده ناراحت نباش بلکه خوش حال باش چون این کارگردان بزرگ تو رو لایق این نقش دونسه تو هم باید از این فرصت طلایی که خدا بهت داده بهترین استفاده رو بکنی و کارگردان این فیلم بزرگ رو از خودت نا امید نکنی ....

                                                  


به قول استاد سپهری :


زندگی ، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رودِ دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف امروز ، پُر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با امید است ...



دوستان عزیز جوری زندگی کنید که هیچ وقت افسوس کاریی رو که میتونسین بکنین و نکردین رو نخورین ...

خداییش مگه چن بار زندگی میکنیم ؟؟ مطمئن باش اگه برای رسیدن به چیزی که میخوای، واقعا تلاش کنی میتونی بهش برسی ... توی این دنیا هیچی غیر ممکن نیس ... اونقدر پادشاه هایی بودن که یه شبه تموم قدرت و سلطنتشونو از دس دادن ... و کم نبودن آدمایی که با وجود اینکه دنیا باهاشون ساز مخالف زد ولی از اعتقاداتشون دس برنداشن و برای رسیدن به چیزی که بهش ایمان داشتن هر کاری از دسشون بر میومد کردن و موفق هم شدن ... همون آدمای با دل بزرگ که بهترین الگو برای زندگیمون هسن ...



درسته نمیشه به عقب برگشت و از نو شروع کرد ولی همه میتونن از همین الان شروع کنن ...



از هر کی که حرفامو خونده میخوام که توی نظرات همین پست دیدگاهشو از زندگی بگه ....

میخوام هم خودم هم عزیزان دیگه از تجربیات و دونسه های همدیگه استفاده کنیم برای بهتر شدن برای بهتر زندگی کردن همین ...

ممنون میشم همکاری کنین دوسای گلم ... ببخشید سرتونو به درد آوردم ..


::: نمیترسم از کسی که هزار کتاب دارد

و هر روز یکی را میخواند...!

ترس من از آدم هایی است که یک کتاب دارند

و آن را مقدس می دانند و هیچگاه نمی خوانند :::


مواظب خودتون و خوبیاتون باشید ... یا علی



صحنه ی آخر یا اول زندگی !

خوابے آرام

عطر گلاب و تلاوت قرآن

خرما و حلوا

گلهایے پرپر

و مشتے خاک نرم

با آدمهایے بغض آلود

اگر دستے بزنے غسل واجب میشوے

اینها صحنه آخر زندگیست

یا صحنه اول شروعے دوباره است.


افسران - اینها صحنه آخر زندگیست...