ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

داستانی از بهلول ...

بهلول در راهی نشسته بود و با

انگشت بر خاک تصویر خانه ای

می کشید و میگفت این خانه را

بخرید تا خدا شما را پاداش دهد!

خلیفه با همراهان گذر می کرد،

یکی از همراهان چند سکه بداد و

خانه نقش بسته بر خاک را از بهلول

خرید! خلیفه شبدر خواب دید که آن

همراه را در بهشت قصری از زمرد عطا

کرده اند! فردا نزد بهلول آمد و گفت:

خانه ای نیز به من بفروش!

بهلول خندید و گفت: تو را آن پاداش

ندهند زیرا که او ندیده خرید!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید