ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

خدا جونم ...


ایـن روزا مـیـگـذره

بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش..

مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش...

شـبـاشـم مـیـگـذره...بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش...بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش...

یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد...

یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش آب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا کـسـی صـداشـو نـشـنـوه...

یـه روز حـسـرت داشـتـیـم یـه روزم آرزو بـه دلـمـون گـذاشـتـن...

مـیـدونـم مـثـه مـنـم یـه شـبـایـی داشـتـیـد کـه از دسـه خـدا هـم کـاری بـر نـمـیـومـد...



http://s3.picofile.com/file/8212479434/IMG_20150909_192733.jpg


خدایا!

از بـد بودن آدمات شکایـت داشتـم به درگــاهت

امـا شکایتـم رو پس میگیـرم

من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بدی رو هم  تو خلـق کـردی ...
تا هـــــر وقت که دلـــــم گرفت از آدمات…نگاهـــــم به تـــــو باشه

با تـــــــو تنهایی معنا نداره

موندم تــــــــو رو نداشتم چی کار میکردم


دوستت دارم  خــــــــــدای    مــــــن


میخواستم بفهمم ...



عمری را تلف کردم

تا بفهمم ، فهمیدن همه چیز لازم نیست . . .


http://taghanak.persiangig.com/poem/Man_pir_shodam.jpg



همیشه میگیم خوبه انسان تو واقعیت زندگی کنه ، ولی یه وقتایی بهتره فراتر از واقعیت رو هم ببینه.دیدنش به ما کمک می کنه که بتونیم واقعیت رو بشناسیم.واقعیت یه وقتایی تو گذشته خلاصه میشه.یعنی تو ورق زدن گذشته

و شاید همین ورق زدن هاست که انسان رو به امید سوق میده.............


پیرزنی هفتاد و نه ساله را می بینم که در کنار شومینه ، روی یک صندلی ننویی نشسته و با کامواهای رنگارنگ می بافد...

گاهی صدای چرق چرووق هیزم و رقص شعله های پر شور ، او را متوجه خود می کند..زیباست !


 ویترینی با فاصله ی چند متری او ،  به دیوار تکیه داده .. این ویترین آرزوها و رویاهاست ..آرزوها و رویاهایی که رنگ و بوی عتیقه به خود گرفته ..و هر کدام از عتیقه های این ویترین ، آلبومی از خاطرات راپیش رویش می گشاید

 لحظه ها مرحوم شدند.. و تشییع زمان چه بار سنگینی است بر دوش انسانی که می فهمد ...


انگار همین دیروز بود که با کاموای رنگارنگ ذهن ، خیال های رنگین کمانی می بافت که برای تن عمل ،بسیار گشاد بود.
 اما حس نرمی داشت.. و قند را در دل آب می کرد ،این  بافتن ها و ساختن ها.


و حالا ، همین امروز است و سالیان برایش دست تکان دادند و رفتند..
تنها برایش همین ویترین مانده با چیدمانی از آرزوها....رویاها..خوش بینی ها ... سادگی ها و گول خوردن ها..زود باوری ها.. مهر ورزی ها ...دست و پا چلفتی ها..حساسیت ها و تنبلی ها..شوق ها و گریه ها ..از دست دادن ها .. حماقت ها خواستن ها و نرسیدن ها ..شگفتی ها و غیر منتظره ها ..سکوت ها و غوغاها...شکستن ها.. تنهایی ها...

 بودنهایی که نباید باشند.. و نبودن هایی که باید می بودند .. و ضربه هایی از این هر دو.
 حق ها و ناحق هایی که بر او روا داشتند ... و آه و افسوس ها..


اما باعث ارزشمندی این ویترینِ عتیقه این است که ، بدی ..سیاهی ..شیادی..دروغ و ریا..خباثت..بی رحمی و پستی..
آن را کدر و غبار گرفته نساخته است..
پیوسته می درخشد ..چون اصل است..
پیرزن به صندلی تکیه  می دهد..صندلی اورا در آغوش گرفته و آرام آرام تکان می دهد.. .
چشم هایش را می بندد  ،
آتش زیبا و پر شور حالا به خاکستری پاک و نرم تبدیل شده است...



زیاد سخت نگیریم ...


ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ !
ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑــﮕﯿـﺮﯾـــﻢ، ﺭﻫــﺎ ﮐﻨﯿــﻢ، ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ.
ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ …
ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـــﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ …
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫــﺎﯾﻤــﺎﻥ
ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑــﺪﻫــﮑﺎﺭﯾــــﻡ!
ﺯﻧــــﺪﮔــﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ… فرصتی نیست تا عکسی ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ
ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!
اصلا گاهی باید نرسید … اصلا قرار نیست به همه آرزوها رسید…
گاهی نرسیدن تو را عاشق تر میکند …




فقر همه جا سر میکشد ..
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ..
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..
طلا و غذا نیست ..
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند..
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند..
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود..
فقر ، همه جا سر میکشد..
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است..





ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺩﻭﺭِ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﻧﻪ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ؛
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ؛
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎﺳﺖ
ﮐﻨﺎﺭِ ﺗﻤﺎﻡِ
ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻲ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺑﻐﺾ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ،
ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ
ﺍﻣــــﺎ ؛
ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ
ﺷﮑﺴﺘﻦِ ﺩﻟﻲ،
ﺍﺷﮏ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻲ،
ﻧﺎ ﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥِ ﺣﻘﻲ،
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﺮﺍ
ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ،
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺟﺰ ﺑﻲ ﻓﮑﺮ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ
ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻥِ ﺩﻟﻲ
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ،
ﺧــــﺪﺍﻱِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎﺳﺖ.
ترجیح می دهم باکفش هایم درخیابان راه بروم وبه خدافکرکنم تااین که درمسجدبنشینم وبه کفش هایم فکرکنم
....
{ نوشته ی زیبا از دکتر شریعتی }




زندگی آن قدر‌ها هم جدی نیست،
بیایید شوخی‌ها را جدی‌تر بگیریم…!





همیشه دیر می‌فهمیم!


وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد:
یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.
خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.
یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.
یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.
پاییز وقتی که تمام شد٬ به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود…

امروز به همه چیز خوب بنگر،
قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!
عزیزانت را در آغوش بگیر، بگو که چقدر آنها را دوست داری!
به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن…
فرصت‌ها را از دست نده!
زندگی آنقدرها هم طولانی نیست…





استادی را گفتند:
قلبی که شکسته شود باز هم عاشق میشود؟؟؟؟؟
گفت:بــــــــــــــــله
پرسیدند:آیا تاکنون در لیوان شکسته آب خورده ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
پاسخ داد:
آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده ای؟؟؟؟!!!

http://modirian.net/my/2zdpsfr.jpg



توصیه میکنم کتاب :"دوست داشتن برتر از عشق است" از "دکتر شریعتی" رو بخونید ...
واقعا بی نظیره ...
این از کتابایی که خوندن کلمه به کلمه ی نوشته هاش ارزش داره ...
مطمئن باشید ضرر نمیکنید ...

 




قشنگ است ... !!


 ... زیر تاریکیِ شب
دیدنِ مهتاب قشنگ است
چه خیالی است اگر بال ندارم
حس پرواز که هست
حس پرواز قشنگ است!
ب همه مهر بورزید
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه ی مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است..
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است.
نزنید سنگ به هر زاغ، به هر زاغ سیاهی
ب خدا زاغ قشنگ است
نسترن رابشناسید
یاس را لمس کنید
ب خدا لاله قشنگ است
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است..
بشناسید خدا را
هرکجا یاد خدا هست
هرکجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است :))





اگر کسـی تو را بــا تـمام مهـربانی هایت دوســت نداشت دلگیر مــباش.
تو با تمام مهربانی هایتــ زیبـاتریــن معصـوم دنیایــی .
مــن خــدایی را می شناســم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده
اما یکی سپاسش می گوید و هزاران نفـر کفر
چرا می پنداری بهتـر از خـــدا تو را قدردانی می کننــد؟
پــس نـرنج از ناسپاسی شان و برای شادیشان بکوش.
با مهربانی، روحـت آرام می گیرد.
تو با مهـرت بال و پر می گیــری
خوبـی دلیل جاودانی تـو خواهد بـــود ...




زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید رویید …. از پس آن باران
گاه باید خندید … بر غمی بی پایان





قصه با اولین لبخند شروع شد
بگذار همه فکر کنند که صدای گریه شنیده اند من که میدانم به دنیا با لبخند سلام کردم اما یادم نیست که چه کسی جواب سلامم را داد!!!
من که فکر می کنم میشود شاد بود، میشود..
نگویید نفسش از جای گرم بلند میشود و خبر از دل ما ندارد…
. شما هم خبر از دل من ندارید……دارید؟؟؟!
ولی میشود برای شادی های کوچک، دنبال دلیل بگردیم
یا حداقل به بهانه های ساده ی لبخند،خوش آمد بگوییم ….





گاهی سکوت...همان دروغ است ..
کمی شیک تر ...
روشنفکرانه تر ...
و با مسئولیت کمتر…!




وابستگی یا دلبستگی .. ؟


ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ…
………………………….

به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!





در زنــــــــدگی هرکس ، بـــــاید یک نفر باشد…
مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست…
فقط بایدیــــــک نفــــــــرباشد…
یک آدم …
یک دوســــــت…
یک همـــــــدم…
یک رفیـــــــــق…
یک نفـــــــــر که جــــــــویای حالـــــــــت باشد…
که نگرانـــــــت باشد…
که تو را بهتـــــــر ازخــــــــودت بشناسد…
یک نفر که شماره اش را بگیری و بگویی حالم بد است…
شنیدن همین یک جمله کافیست تا کار وزندگی اش را تعطیل کند
و به سرعت باد خودش را به تو برساند…
آخر خوشبختـــــــــیست یک نفر درزنـــــــــدگیت باشد…
که تنهانباشی …
که تنها نمــــانی…




ﺧﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕم
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ …
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ …
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ …
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ …
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ …
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ …
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ …
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ …
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ …
ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻟﻢ …
ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ …
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ …
ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ…..!!!
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من ...



ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻣﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ، ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻋﺠﻴﺒﻰ ﺍﺳﺖ...
ﻣﺜِﻞ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭِ…
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺳﺘﺎﺩِ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭ، ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺻﻴﻘﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺮﻩ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ، ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻘﺮﻩ ﯼ ﺻﻴﻘﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ!
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞِ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍ…
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺻﻴﻘﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶِ ﺳﺨﺘﻰ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻴﮑﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ…
ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﮑﺲِ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺑﺒﻴﻨﺪ.
❤❤ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎتون ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻗﺸﻨﮓ ﺧﺪﺍ ❤❤

http://axgig.com/images/03092166633260011722.jpg

دل نوشته ها

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/68.gif

نگذارید گوش هایتان گواه چیزی باشد که چشم هایتان ندیده،
نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم...

ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم…




با یه چشم بهم زدن فصل پاییزم داره کوله بارشو می بنده که بره ؛

بیایید قدر لحظه ها رو بیشتر بدونیم و از کنار هم بودن لذت ببریم…
تو این روزای سرد پاییزی
قوری دلتون پر از چای خوشرنگ
طاقچه فکرتون پر از گلدونای شمعدونی رنگارنگ
سبد دستاتون لبریز از انارهای سرخ و خرمالوهای نارنجی قشنگ
عطر نرگس دل آرای زندگیتون
و ترنم باران، برکت عمرتون
آخرین شنبه ی پاییزی تون بخیر و شادی ♥♥♥




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/48.gif

وقتى گرسنه اى،یه لقـــمه نون خوشبختیه ..
وقتى تشنه اى،یه قــــطره آب خوشبختیه ..
وقتى خوابت میاد،یه چــــرت کوچیک خوشبختیه …
خوشبختى یه مُشتى از لحظاته … یه مشت از نقطه هاى ریز،که وقتى کنار هم قرار مى گیرن،یه خط رو میسازن به اسم زندگى

♥.....قدر خوشبختى هاتونو بدونید …..♥





هر چــــقدر هم که ضعیف باشی ….
گاهی اوقات می توانی برای کسی تکــــیه گاه باشی ...

نیازی نیست که بهتر از بقیه باشی ...

فقط برای شخص درستی بهترین باش....

همین کافیســــــ ـــــ ـــتــــــ ...




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/48.gif


هر سکوتی نشان از ضعف نیست ..
دانشجویی میگفت:
استاد آقایی داشتیم که همیشه ساعت دخترانه دستش بود
و ما همیشه به او میخندیدیم..
تا اینکه مشخص شد اون ساعتِ تنها دخترش بوده که اونو از دست داده بود…
خیلی ها هستند که سکوت اختیار میکنند
تا کسی را جریحه دار نکنند؛
دلهایی هست که درد میکشند اما دم نمیزنند
چون درد دارند و حرف زدنشان دردشان را بیشتر میکند؛
پس سپاس کسانی را که قبل از عرض پوزش ،ما را معذور میدانند …
و سپاس کسانی را که
در مقابل تمام عیب های ما سکوت اختیار میکنند و تنها لبخند میزنند ♥


http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/95.gif




http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/63.gif

سر بر شانه ی خدا ...


سر بر شانه ی خدا بگذار تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت...
به رقص درآیی...
قصه ی عشق ، انسان بودن ماست ،
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست ،
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
× فهمیدن احســاس ×
کار هر آدمی نیست!‌




شخصی می گفت:
«من سی سال دارم.»
بزرگی به او خرده گرفت و گفت:
«نباید بگویی سی سال دارم، باید بگویی آن سی سال را دیگر ندارم.»
راستی شما به جای سال هایی که دیگر ندارید، چه دارید؟
جز محبت و نیکی چیزی باقی نمی ماند…….




زنگ انشا بود...

موضوع انشا: شجاعت یعنی چه؟

همه مشغول نوشتن شدند,ناگهان جوانی برخواست,

برگه اش را سفید تحویل داده بود.

پشتش نوشته بود:

___شجاعت یعنی این___


این جمله از دکتر شریعتی نیست ...

این جمله حکایت شریعتی است.