ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ
ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

ღ❤ پاتوقی برای تو ❤ღ

زیاد سخت نگیریم ...


ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ !
ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑــﮕﯿـﺮﯾـــﻢ، ﺭﻫــﺎ ﮐﻨﯿــﻢ، ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ.
ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ …
ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـــﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ …
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫــﺎﯾﻤــﺎﻥ
ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑــﺪﻫــﮑﺎﺭﯾــــﻡ!
ﺯﻧــــﺪﮔــﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ… فرصتی نیست تا عکسی ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ
ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!
اصلا گاهی باید نرسید … اصلا قرار نیست به همه آرزوها رسید…
گاهی نرسیدن تو را عاشق تر میکند …




فقر همه جا سر میکشد ..
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ..
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..
طلا و غذا نیست ..
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند..
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند..
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود..
فقر ، همه جا سر میکشد..
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است..





ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺩﻭﺭِ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﻧﻪ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ؛
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ؛
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎﺳﺖ
ﮐﻨﺎﺭِ ﺗﻤﺎﻡِ
ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻲ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺑﻐﺾ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﻢ؛
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ،
ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ
ﺍﻣــــﺎ ؛
ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ
ﺷﮑﺴﺘﻦِ ﺩﻟﻲ،
ﺍﺷﮏ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻲ،
ﻧﺎ ﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥِ ﺣﻘﻲ،
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﺮﺍ
ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ،
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺟﺰ ﺑﻲ ﻓﮑﺮ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ
ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻥِ ﺩﻟﻲ
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ،
ﺧــــﺪﺍﻱِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎﺳﺖ.
ترجیح می دهم باکفش هایم درخیابان راه بروم وبه خدافکرکنم تااین که درمسجدبنشینم وبه کفش هایم فکرکنم
....
{ نوشته ی زیبا از دکتر شریعتی }




زندگی آن قدر‌ها هم جدی نیست،
بیایید شوخی‌ها را جدی‌تر بگیریم…!





همیشه دیر می‌فهمیم!


وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد:
یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.
خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.
یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.
یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.
پاییز وقتی که تمام شد٬ به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود…

امروز به همه چیز خوب بنگر،
قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!
عزیزانت را در آغوش بگیر، بگو که چقدر آنها را دوست داری!
به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن…
فرصت‌ها را از دست نده!
زندگی آنقدرها هم طولانی نیست…





استادی را گفتند:
قلبی که شکسته شود باز هم عاشق میشود؟؟؟؟؟
گفت:بــــــــــــــــله
پرسیدند:آیا تاکنون در لیوان شکسته آب خورده ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
پاسخ داد:
آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده ای؟؟؟؟!!!

http://modirian.net/my/2zdpsfr.jpg



توصیه میکنم کتاب :"دوست داشتن برتر از عشق است" از "دکتر شریعتی" رو بخونید ...
واقعا بی نظیره ...
این از کتابایی که خوندن کلمه به کلمه ی نوشته هاش ارزش داره ...
مطمئن باشید ضرر نمیکنید ...

 




قشنگ است ... !!


 ... زیر تاریکیِ شب
دیدنِ مهتاب قشنگ است
چه خیالی است اگر بال ندارم
حس پرواز که هست
حس پرواز قشنگ است!
ب همه مهر بورزید
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه ی مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است..
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است.
نزنید سنگ به هر زاغ، به هر زاغ سیاهی
ب خدا زاغ قشنگ است
نسترن رابشناسید
یاس را لمس کنید
ب خدا لاله قشنگ است
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است..
بشناسید خدا را
هرکجا یاد خدا هست
هرکجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است :))





اگر کسـی تو را بــا تـمام مهـربانی هایت دوســت نداشت دلگیر مــباش.
تو با تمام مهربانی هایتــ زیبـاتریــن معصـوم دنیایــی .
مــن خــدایی را می شناســم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده
اما یکی سپاسش می گوید و هزاران نفـر کفر
چرا می پنداری بهتـر از خـــدا تو را قدردانی می کننــد؟
پــس نـرنج از ناسپاسی شان و برای شادیشان بکوش.
با مهربانی، روحـت آرام می گیرد.
تو با مهـرت بال و پر می گیــری
خوبـی دلیل جاودانی تـو خواهد بـــود ...




زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید رویید …. از پس آن باران
گاه باید خندید … بر غمی بی پایان





قصه با اولین لبخند شروع شد
بگذار همه فکر کنند که صدای گریه شنیده اند من که میدانم به دنیا با لبخند سلام کردم اما یادم نیست که چه کسی جواب سلامم را داد!!!
من که فکر می کنم میشود شاد بود، میشود..
نگویید نفسش از جای گرم بلند میشود و خبر از دل ما ندارد…
. شما هم خبر از دل من ندارید……دارید؟؟؟!
ولی میشود برای شادی های کوچک، دنبال دلیل بگردیم
یا حداقل به بهانه های ساده ی لبخند،خوش آمد بگوییم ….





گاهی سکوت...همان دروغ است ..
کمی شیک تر ...
روشنفکرانه تر ...
و با مسئولیت کمتر…!




وابستگی یا دلبستگی .. ؟


ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ…
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ…
………………………….

به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!





در زنــــــــدگی هرکس ، بـــــاید یک نفر باشد…
مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست…
فقط بایدیــــــک نفــــــــرباشد…
یک آدم …
یک دوســــــت…
یک همـــــــدم…
یک رفیـــــــــق…
یک نفـــــــــر که جــــــــویای حالـــــــــت باشد…
که نگرانـــــــت باشد…
که تو را بهتـــــــر ازخــــــــودت بشناسد…
یک نفر که شماره اش را بگیری و بگویی حالم بد است…
شنیدن همین یک جمله کافیست تا کار وزندگی اش را تعطیل کند
و به سرعت باد خودش را به تو برساند…
آخر خوشبختـــــــــیست یک نفر درزنـــــــــدگیت باشد…
که تنهانباشی …
که تنها نمــــانی…




ﺧﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕم
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ …
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ …
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ …
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ …
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ …
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ …
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ …
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ …
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ …
ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻟﻢ …
ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ …
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ …
ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ…..!!!
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من ...



ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻣﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ، ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻋﺠﻴﺒﻰ ﺍﺳﺖ...
ﻣﺜِﻞ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭِ…
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺳﺘﺎﺩِ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭ، ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺻﻴﻘﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺮﻩ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ، ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻘﺮﻩ ﯼ ﺻﻴﻘﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ!
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞِ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍ…
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺻﻴﻘﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶِ ﺳﺨﺘﻰ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻴﮑﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ…
ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﮑﺲِ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺑﺒﻴﻨﺪ.
❤❤ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎتون ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻗﺸﻨﮓ ﺧﺪﺍ ❤❤

http://axgig.com/images/03092166633260011722.jpg

سر بر شانه ی خدا ...


سر بر شانه ی خدا بگذار تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت...
به رقص درآیی...
قصه ی عشق ، انسان بودن ماست ،
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست ،
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
× فهمیدن احســاس ×
کار هر آدمی نیست!‌




شخصی می گفت:
«من سی سال دارم.»
بزرگی به او خرده گرفت و گفت:
«نباید بگویی سی سال دارم، باید بگویی آن سی سال را دیگر ندارم.»
راستی شما به جای سال هایی که دیگر ندارید، چه دارید؟
جز محبت و نیکی چیزی باقی نمی ماند…….




زنگ انشا بود...

موضوع انشا: شجاعت یعنی چه؟

همه مشغول نوشتن شدند,ناگهان جوانی برخواست,

برگه اش را سفید تحویل داده بود.

پشتش نوشته بود:

___شجاعت یعنی این___


این جمله از دکتر شریعتی نیست ...

این جمله حکایت شریعتی است.

. . . دلم خون است می دانی برادر؟

 

نه از مهر و نه از کین می نویسم

نه از کفر و نه از دین می نویسم

دلم خون است می دانی برادر

دلم خون است از این می نویسم ...


(قیصر امین پور)



untitled.jpg


آلوارو مونرو ماتادور معروف اسپانیایى

وقتی فهمید که حیوان نمى خواهد با او بجنگد،

در گوشه ای ازمیدان نشست و شروع به گریستن کرد

او فهمید این حیوان با چشمان اشکبارش « صلح » را جستجو می کند.

به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید، گاهی شعور یک حیوان بیشتر ازما انسانهاست...



enjoyingthelifephotographybyasit1.jpg


اشتباه می‌کنند بعضی‌ها که اشتباه نمی‌کنند...

باید راه افتاد ...

مثل رودها ، که بعضی به دریا می‌رسند

بعضی هم به دریا نمی‌رسند....

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد...




برای زیارت خدا لازم نیست
به مساجد، زیارتگاه ها وسرزمین وحی برویم
خدا را می توان درشاد کردن چشمان گریان کودکی فقیر
درخیابان وهر جای دیگری زیارت کرد ...


چند حرف جالب ....


گرگ،

شَن گول را خُورده است
گرگ،
مَن گول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است...!




ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم، ولی به دنبال لذت بردن می گردیم

باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن،
لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم!



******************************************************************************


بی حجابی یعنی باکلاسی؟!

پس ما داریم در داشتن کلاس با حیوونا رقابت میکنیم؟!

بی حجابی یعنی تمدن؟! پس حیوونا از ما متمدن تر هستن؟!

جهت اطلاع اونی که گفت “بی حجابی یعنی آزادی” !

بی حجابی عین اسارته!

اونقدر اسیر هوس و چشم بیمار و خواسته ی کثیف این و اون بشی

که خودتو و ارزش خودتو فراموش کنی!

اونقدر اسیر میشی که تا خودتو مترسک نکنی پاتو از خونه بیرون نمیذاری!

باز جهت اطلاع اونی که گفت “مهم اینه که دل پاک باشه”!

از کوزه همان برون تراود که در اوست!
photoshop-300x211.jpg

******************************************************************************


74978_orig.jpg


هر چه بیشتر به شاخ و برگ گل نظاره می کرد، بیشتر محو زیبایی اش می شد.

 دستش را دراز کرد تا در اختیار بگیرد...

 ولی خارها مزه درد را به او چشاندند تا دریابد

 اگر حفاظی برای گل نبود، چنین با طراوت و زیبا نمی ماند ...


------******------

یک عمل درست بهتر از هزار نصیحت است ...

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت :
 شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد :

تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند!!!




دوست دارم جوانه باشم!
جوانه‌ها هم عالمی دارند!
چقدر پرحرارت و پرامید رشد می‌کنند،انگار نه انگار که مشکلاتی هم هست،که باغبانی هست که ممکن است آنها را حتی به “خیر” از شاخه جدا کند!
زیباتر از این هم هست؟!
زیباتر از یک شروع تازه؟!
زیباتر از جوانه “بودن”؟!
پرامید بودن؟!
کسی چه می‌داند!
شاید چند هفته بعد آن‌قدر رشد کنم که سایه‌ای برای آسایش دیگران باشم!
دوست دارم جوانه باشم!
روزتان پر از سرسبزی و رویش!



معلمم گفت : زندگی را تعریف کن…
گفتم..زندگی تعریف کردنی نیست…
ناراحت شد و نمره ام را صفر داد…
سالها بعد که او را دیدم که پیر شده بود و عصا به دست راه می رفت …
جلو رفتم و گفتم : زندگی را تعریف کن، آرام خندید و گفت نمره ات بیست …
زندگی را باید زیست!!!…
ساده ترین کار جهان این است که خودت باشی ...
و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند ...